مولا جان… مولا جان… مولا جان… مولا جان… مولا جان… مولا جان…. پ.ن.1 چند بیت بود از خودم پ.ن.2 ما را از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید پ.ن.3 التماس دعا
یک عمر نامت را با خون نوشتم
یک عمر نامت را با اشک دیدم
یک عمر نامت را با زجه خواندم
به امید یک لحظه دیدارت
دیگر صبری برایم نمانده
دیگر در این بدن خونی نمانده
دیگر در این چشمان اشکی نمانده
چشمانم فریاد العطش می خوانند
دیگر صدایی از این حنجره بیرون نمی آید
این بدن شد همچون صحرای کربلایت
تا کی، تا کی، تا چند عاشورای دیگر
به این چشمان وعده یک لحظه دیدارت را دهم؟
وعده آن کربلای معلایت را دهم؟
آخر تو در آن صحرا چه کردی که چنین طوفانی به پا کردی؟
این چه طوفانی بود که عرش خداوند را لرزه و آسمانش را به گریه در آورد؟
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |